وقتی فرهنگ استراتژی را بعنوان صبحانه میبلعد
شاید بدون شک بتوان گفت که امروز اساسی ترین مشکل کسب وکارها در دنیا، نیروی کار است، در صنعت IT که بشدت وابسته به نیروی متخصص بوده و بخصوص در ایران که کمبود نیروی متخصص و پایین بودن بهره وری (بدلایل مختلف مثل علاقه به کارآفرین شدن، اقتصادی، سیاسی، محیط زیستی، تحریم و…) بشدت محسوس است. بدلیل همین مشکل بزرگ شرکتها دائم در پی راهی هستند تا بهره وری نیروی انسانی خود را بالا ببرند. اما راه اساسی برای این کار چیست؟
وقتی شرکت هایی مثل گوگل، مایکروسافت رو می بینیم، اولین چیزی که جلب نظر میکند سرسره ها، میزهای پینگ پنگ، سالن نهار خوری و پلی استیشن آنها است، به عنوان مدیر یک شرکت فکر می کنم با فراهم کردن چنین محیط و ابزارهایی بتوانم باعث افزایش بهره وری بشوم، افزایش بهره وری یعنی اینکه “رفتارهایی که باب میل کسب و کار هست بیشتر دیده شود، مثلا رفتار کارمندها با مشتریان بهتر شود یا کارمندها با علاقه بیشتر در سر کار حاضر شوند” همه این رفتارها را در یک قالبی با عنوان “فرهنگ” شناخت می شود.
پس با ده میلیون می خواهیم برای شرکت و سازمان فرهنگ بخریم.
سوال اساسی این است که آیا می شود فرهنگ را خرید؟
اما شاید یکسری دوستان به من ایراد بگیرن، “آقا ما نتیجش رو دیدیم”، یا مثلا “این شرکت های خارجی که خیلی بیشتر از ما حالیشون هست”.
جواب این می تواند باشد که، “تا حالا شده بخواهید چیزی رو بخرید و کلی هیجان داشته باشید و فکر کنید اگر این رو بخرم دیگه تمومه، دیگه آخرشه، مثل یک ماشین، خونه، یا حتی سی دی آهنگ، ولی به احتمال زیاد بعد از مدتی براتون خیلی عادی شده، یا مثلا حقوق شما تا یکماه قبل یک میلیون بوده، الان شده سه میلیون، این احتمالا تا دو سه ماه برای شما هیجان خواهد داشت، پس خیلی از این اسباب و وسایل برای کاتالیز کردن هستند، یا اصظلاحا بهشون میگن نوشابه انرژی زا، یک ذره تکون میده شما رو ولی خیلی کوتاه مدت.”
فرهنگ چیست؟ کیست؟ چطوری است؟
فرهنگ یعنی “آنگونه که ما در عمل رفتار می کنیم” نه آنچیزی که تظاهر یا فکر می کنیم. پس این منشور اخلاقی و یا سخنرانی هایی که داریم؛ “ما یک شرکت مشتری مدار هستیم، ما به نیروهامون اعتماد کامل داریم” اسمش فرهنگ نیست، آنچیزی که در عمل می بینیم فرهنگ واقعی است “مثلا وقتی یک مشتری عصبانی زنگ میزنه و رفتاری که ما می کنیم، یا وقتی در شرکت زیر آب هم رو میزنیم و می گوییم بهم خیلی اعتماد داریم”
فرهنگ، استراتژی رو به عنوان صبحانه میخوره، یعنی چی؟
فرهنگ نه تنها استراتژی، بلکه همه چیز را به عنوان صبحانه می بلعد، “طرح، برنامه، پروژه، استارتاپ، شرکت، سازمان”. این یعنی اینکه شما اگر برنامه خیلی خوبی داشته باشید، ایده عالی داشته باشین برای اجرا، اگر فرهنگ شما هم راستا با این ایده شما نباشد آن را نابود خواهد کرد.
افسانه هایی در مورد فرهنگ
یکی از کارهای مشاورین این هست که مسائل را سخت جلوه بدهند تا بگویند ما فقط می توانیم به شما کمک کنیم، در مورد فرهنگ نیز چنین چیزهایی هست، مثلا برای تغییر فرهنگ دو نسل باید عوض شود یا تغییر فرهنگ بازه ۲۵ ساله نیاز دارد، خیلی از این موارد درست است ولی یک ذره هم اغراق در آنها دیده می شود، اگر فرهنگ قابل عوض شدن نبود چطور در عرض چند سال گوشیهای هوشمند زندگی ما را عوض کردند؟ چگونه پدران و مادران ما کاربر هر روزه اینترنت شدند؟ چگونه دید و بازدید عید در عرض چند سال در حال از بین رفتن است؟ چگونه قبل از غذا خوردن باید از آن عکس بگیریم و در اینستاگرام بگذاریم “من و سوشی یهویی …”.
فرهنگ یک شب ایجاد نمی شود و البته یک شبه هم از بین نمی رود
خوبی یا بدی فرهنگ این است، نه یک شب ایجاد می شود و نه یک شب از بین می رود، تغییر فرهنگ نیاز به یک فرآیند چند مرحله ای دارد، که به مرور باید اجرا شود. تغییر فرهنگ چیزی نیست که شما از اول برنامه ریزی کنید و آن را اجرا کنید، بلکه باید برنامه های کوچکی داشته باشید، آن را اجرا کنید، نتیجه را بسنجید، دوباره برنامه ریزی کنید و دوباره اجرا کنید و … .
اما واقعا در عمل چگونه می شود فرهنگ را عوض کرد و کی باید اینکار رو بکند؟
اصلیترین کسانی که فرهنگ ساز هستند، مدیران و نفرات بالای هرم هستند که باعث ایجاد این سیستم شده اند، هر رفتاری که آن ها میکنند فرهنگ واقعی شرکت را رقم خواهد زد. یک مثال واقعی، مدیری که خودش هر روز دیر به سرکار میآید، در سخنرانی به همه می گوید “دوستان باید نظم و انضباط رو بالا ببریم” بعد برای ترغیب، ساعت ۸ کلاس یوگا تشکیل می دهند، آیا این فرهنگ حق داره این استراتژی رو به عنوان صبحانه بخوره یا نه؟
یا مثال دیگر،
فرض کنید، “ما انتظار داریم افراد سازمان با هم ارتباط بیشتر و بهتری داشته باشند، با هم صحبت کنند و …”. ولی خود مدیرعامل در طبقه آخر شرکت، یک واحد مستقل دارد که صبح تا شب در اتاق در بسته جلسات خود را برگزار می کند، و همه ارتباطات با او از طریق منشی انجام می شود و معمولا دسترسی ناپذیر است”. خوب ولی در حرف، این آدم می خواهد کارمندان دقیقا با نشاط فیس بوک و گوگل کار کنند.
وضعیت فرهنگ ما چگونه است؟
خیلی ساده به این سوالات زیر با صداقت جواب بدهید
- آیا در اونجا آدمها پشت سر هم حرف می زنند؟ آیا جو زیر آب زنی حاکم هست؟
- آیا مدیرها سعی می کنند با گل آلود کردن محیط و سیاسی کردن اوضاع بتوانند حکومت کنند؟
- آیا واقعا به عنوان مدیر به زیر دستی های خود اعتماد دارین؟
- آیا به عنوان کارمند به حرف هایی که مدیران می زنند اعتماد دارید؟
- وقتی یک مشکلی پیش میاد همه دنبال مقصر می گردند؟
- وضعیت نق زدن چگونه است؟ همه صبح تا شب نق می زنند؟
- مدیرها به حرف هایی که می زنند عمل می کنند؟
- آیا آدم ها به خاطر انسانیتشون به هم احترام میذارن یا بخاطر پست و مقام یا رتبه؟
عناصر کلیدی فرهنگ : احترام، اعتماد، شفافیت
در این چند سال این سه مورد رو با پوست و خونم تجربه کردم که اگر سازمانی این ها رو داشت می تواند گوگل بشود و اگر نداشت بدرد جرز لایه دیوار هم نمی خورد. اما یک سوال، چقدر دور رو بر خودتان یا جایی که کار می کنید آدم ها نسبت به هم اینگونه هستند؟
این سه مورد در هر شرکتی مثل ریشه درخت است که اگر پا بگیرد بقیه چیزها بر روی آن سوار خواهد شد،
شفافیت : یعنی اینکه محیط سیاسی نباشد، همه بدانند چه خبر است؟ حرفهای درگوشی نباشد، بین هم اختلاف نیندازیم تا حکومت کنیم.
اعتماد: اگر نباشد سازمان فلج است، اعتماد یعنی اینکه بتوانیم بدون نگرانی به دیگران تکیه کنیم و نترسیم که یکهو جا خالی ندن یا از پشت خنجر بزنند.
احترام: احترام هم که مثل هوا است، وقتی هست متوجه آن نیستیم وقتی نیست فقط بدنبال آن می گردیم.
البته این سه موردی که نوشتم، هر کدام هزاران صفحه کتاب دارند، اگر عمری باشد سعی می کنم هر کدوم از موارد رو تا انجایی که تجربه کردم باز کنم.
چابک و موفق باشید
10 نظر
عالی بود
و البته واقعیت امروز
اکثر شرکت هایی که این روزا دوست دارن گوگل بشن متاسفانه دنبال انرژی زا ها هستن تا فرهنگ.
ممنون
عالی بود
و البته واقعیت امروز
اکثر شرکت هایی که این روزا دوست دارن گوگل بشن متاسفانه دنبال انرژی زا ها هستن تا فرهنگ.
ممنون
با سلام تفسیر شما از منظور پیتر دراگر ناصحیح میباشد . شاید علتش ترجمه های نادرست هستش . به نظر ایشون استراتژی بخشی از کلیات فرهنگ رو میسازه و عوامل مختلف . پیروز باشید
بهنام سبحانی
Suzuki business manager
حتما امکانش هست، تفسیر درست چی هست؟
با سلام تفسیر شما از منظور پیتر دراگر ناصحیح میباشد . شاید علتش ترجمه های نادرست هستش . به نظر ایشون استراتژی بخشی از کلیات فرهنگ رو میسازه و عوامل مختلف . پیروز باشید
بهنام سبحانی
Suzuki business manager
حتما امکانش هست، تفسیر درست چی هست؟
عالی بود. ممنون
عالی بود. ممنون
بخشی از مطلب شما با نظر آقای پیتر سنگه در قسمت سوم از فصل اول کتاب “رقص تغییر” یعنی رهبری تغییر بنیادی منافات داره.
ایشون بیان این که تغییر در سازمان از بالا شروع میشه را مردود می دانند. “اسطوره مدیرعامل قهرمان”
نمی دونم شاید آقای سنگه اشتباه می کنند.!
بخشی از مطلب شما با نظر آقای پیتر سنگه در قسمت سوم از فصل اول کتاب “رقص تغییر” یعنی رهبری تغییر بنیادی منافات داره.
ایشون بیان این که تغییر در سازمان از بالا شروع میشه را مردود می دانند. “اسطوره مدیرعامل قهرمان”
نمی دونم شاید آقای سنگه اشتباه می کنند.!