چرا این اسکرام بدرد نمیخورد؟
چندین سال قبل، برای مدتی بود اصلا تمرکز نداشتم، دائم بین اینستاگرام و تلگرام و … در حل چرخش بودم، در عین حال کلی کار باز داشتم که باید انجام میشد، همین تعداد کار باز استرس زیادی در من ایجاد کرده بود، ولی باز خود استرس باعث میشد که دوباره چرخه اتلاف زمان ادامه پیدا کند.
یکی از دوستان گفت، مدیتشن انجام میدی؟ خیلی جواب هست، من اپ هداسپیس رو نصب کردم، واقعا خیلی خوب هست، کلا زندگیت متحول میشهف همه چیز درست میشه …
بعد از این توصیه، چند تا نوشته در مورد مدیتیشن و مایندفولنس خوندم، و دیدیم وای چه روش جادویی … همین رو انجام بدم تمام مشکلات من حل خواهد شد.
چند مدت شروع کردم به انجام دادن، تمرینات تنفس و ذهن آگاهی. اما بعد از یک مدتی دیدم نه استرس کم شده و همون وقت تلف کردن ادامه دارد و با خودم گفتم این مدیتیشن اینا کلاه برداری جدید هستند و کلا فایده ندارن.
الان که چندین سال از داستان میگذرد، و دوباره به کل ماجرا نگاه میکنم، میتوانم به اشتباه خودم پی ببرم که فکر میکردم یک شیوه جادویی پیدا کردم که همه مشکلات من را در یک پکیج حل خواهد کرد، اما داستان این بود که مشکل من ترکیبی از مشکلات متفاوت بود، مثل : پشت گوش انداختن کارها، نداشتن اولویت بندی، نداشتن هدف متمرکز، استرس و وقت تلف کردن، تمرکز نداشتن و … .
ولی من انتظار داشتم با مدیتشین همه این موارد رفع شود، اما چرا حل نمی شد؟ بخاطر اینکه این ذهن آگاهی بستری برای من ایجاد میکرد که برای یک مدت کوتاهی در لحظه حال باشم، اما من دوباره نه الویت بندی میکردم، هدف مشخصی برای خودم تعیین نمیکردم و دوباره همه موارد را به تعویق مینداختم و حالت ذهنی که از مدیتشین ایجاد شده بود دوباره از بین میرفت. اما من به اشتباه فکر میکردم، مدیتشین کار نمیکند.
همه ما همین اشتباه را در جاهای مختلف تکرار میکنیم، مثلا فکر میکنم اسکرام تمام مشکلات یک شرکت را میتواند حل کند، مثلا نیروها کلا ناراضی هستند، یا میزان باگ خیلی زیاد هست، کیفیت محصول خیلی بد هست، ولی اسکرام باید به صورت جادویی همه این مشکلات را حل کند، و اگر حل نکرد، کلا اسکرام ابزار بدی هست.
وقتی با یک شیوه یا پدیده جدید آشنا می شویم، معمولا معرفی کنندگان آن شیوه جدید در مورد منفعتها یا کارکردهای روش مورد نظر جهت جا انداختن بیشتر آن اغراق میکنند، و این اغراق باعث می شود که فکر کنیم با یک چیز جادویی سروکار داریم، ولی حداقل من بعد از ۳ دهه زندگی، چنین چوب جادویی تا به حال ندیدم.
برای نتیجه گیری، مشکلات امروز معمولا بسیار پیچیده و درهم تنیده هستند، مثلا نارضایتی نیروی کار، عوامل خیلی زیادی میتواند داشته باشد، مثل از به موقع پرداخت نشدن حقوق، حس دیده نشدن کار یا بدهی فنی بالا، حس بد که چرا همه مهاجرت کردند و من هنوز نتوانستم، چرا مدیرم در جلسه اسم من را نگفت. حتی خیلی وقت ها از کارمند ناراضی دلیل نارضایتی را بپرسید، شاید نتواند درست علت نارضایتی را توضیح دهد. برای همین یک شیوه یا اپروچ لزوما نمیتواند حلال مشکلات باشد، حتی یک مشکل در شرایط متفاوت راه حل متفاوتی شاید نیاز داشته باشد. گام اول این است که انتظار خودمان در مورد کارکرد ابزارها را باید متعادل کنیم، و بعد آماده آزمودن شیوههای متفاوت و ترکیب آنها باشیم.